هرچند به استفاده از تعابیری که به دوگانهسازی و تفکیک در جامعه دامن میزند تمایلی ندارم، اما متاسفانه به دلیل کثرت استعمال و برای نمایاندن بعضی از خردهفرهنگها مجبور به استفاده از این عبارات هستم! «حاشیهشهر» و جهانِ فرهنگیاش (که این سالها دستمایه قصهگردی و داستانپردازی سینمای تهی از مضمون و محتوا شده) ویژگیهای متفاوتی از زندگیِ معمول عرف اجتماع دارد. بازنمایی درونیاتِ این فرهنگ، با کمی پرداخت هنری، برای مخاطب بیرونی جذاب است؛ جاییکه با فاصلۀ چند خیابان، تعریف فضیلت و روزمرگیها تغییر میکند.
«شنای پروانه» هم در نگاه اول، نسبت به آثار مشابهی که اخیراً به فرهنگ «لمپنیسم» یا «گندهلاتی» پرداختهاند، بنظر واقعیتر و برای مخاطب عام، قابل قبولتر میآید. از همان سکانس ملتهب ابتدایی، ناگهان با تنشهای ناشی از ویژگیهای مورد تأکید و برجسته این جهان فرهنگی روبرو میشویم؛ یعنی «ناموس» و «غیرت». عناصری که همیشه برای سینماگر و مخاطبش جذاب بوده و در این فیلم هم ظاهراً سوژه اصلی است!
اما میخواهم از زاویه متفاوت دیگری به این فیلم نگاه کنم. حجت با بازی جواد عزتی در محیطی زندگی میکند که بسیاری از رفتارهای نامقبول اجتماعی در آنجا پذیرفته شده و رایج است. محیطی که افرادش، نسبت به آن رفتارها، واکنشی ندارند و گاهی هم با تأیید جمع، نشانۀ اعتبار و بزرگی میشود!
اما نکتهای که در انتهای فیلم نظرم را جلب کرد، تغییر رفتار حجت بود! شخصیت دلسوزِ ابتدای فیلم (به دلیل همزادپنداری یا نسبت فامیلی و…) مجبور میشود برای باز کردن گره زندگیاش به همان رفتارها تن دهد ولی در آخر با اتخاذ تصمیمی سخت، مقابل رفتارهای پرخطر و ناشایستِ رایج آن محیط میایستد؛ چرا که حالا تأثیر و تبعات آن شیوه زندگی را حس کرده است! او زمانیکه (در سکانس آخر) آرامش را در خانواده پیدا میکند و میبیند، تصمیم به حفظ آن آرامش میگیرد.
گاهی اجتماع و ارزشهایش، «فردیت خودخواهانه» و «باورهای جا افتاده» و «عادتهای نهچندان شایسته» ما را به چالش میکشد و ما هم تا زمانیکه تبعات این چالش را شخصاً تجربه نکنیم برای مقابله با آن حرکتی نخواهیم کرد. حجت در «شنای پروانه» علیرغم اینکه درگیر یک مسأله شخصی بود ولی با تصمیمش استمرار امر ناصواب را (که علاوه بر خود دامن جامعه را هم میگرفت) متوقف کرد. گاهی با همین تصمیمات میشود اجتماعی را نجات داد
ثبت دیدگاه