بخوانید: چرا این کتاب مهم است؟
فیشهای جلسه چهارم سلسله جلسات استاد سید علی حسینی خامنهای، مشهد مقدس – مسجد امام حسن مجتبی علیهالسلام، رمضان المبارک ۱۳۵۳ شمسی:
- اول مومن به خدا شیطان است! ابلیس پیش از آن که بندگان پرمدعای پروردگار و فرزندان پر ناز و افاده آدم به این سرزمین خاکی بیایند سالیانی خدای متعال را عبادت میکرد و دلش کانون معرفت خدا بود! اما در آن بزنگاه در جایی که ایمانها همه آنجا به کار میآید، یعنی در هنگام انتخاب، در هنگام تعیین راه نهایی، این ایمان به کار ابلیس نیامد! این ایمان در همان دل ماند!
- ایمانی که در دل میماند و به دست و پا و چشم و گوش و مغز و اعضا و جوارح و زندگی و نیروها و انرژی های ما نمیرسد آن ایمان از نظر فرهنگ قرآنی ارزشمند نیست!
- آن کسانی که خیال میکردند با فقط مومن بودن، یعنی با فقط باور داشتن، بدون عمل، بدون تلاش، بدون مجاهدت، نویدهای خدا در مورد مومنین نصیب انسان میگردد، بایستی به آیات قرآن با دقت بیاندیشند که ببینند آن ایمانی از نظر قرآن ارزش دارد که با عمل و مسئولیت و تکلیف و تعهد همراه باشد.
- اگر تعهدی احساس نکردی در مومن بودن خودت شک کن!
- اگر فقط تشخیص و ایمان قلبی و باور کافی بود عمرعاص باید اول شیعه عالم باشد! عمروعاصی که غدیر را به چشم دیده است! درباره پیغمبر شعر میگوید! آیا او شیعه است! میگویید نه! چرا!؟ به خاطر اینکه اعتقاد به امامت امیرالمومنین(ع) تعهداتی میآورد! اول تعهدش بیعت نکردن با معاویه است! عمروعاصی که با معاویه همدست میشود و با علی(ع) میجنگند یعنی به تعهدات تشیع پایبند نمیماند، شیعه نیست!
- حالا آیا من و شما میتوانیم معتقد باشیم که شیعه هستیم! به تعهدات شیعه بودن عاملیم! پایبندیم؟
- ایمانی که در اسلام معتبر است ایمان زاینده و تعهد آفرین است. ایمانی است که با تعهدات عملی همراه باشد. اگر نبود منتظر نتیجههایش نباش! منتظر نصرت خدا نباش! منتظر امنیت در دنیا نباش! (طبق آیه قرآن)
- یک صفتی است در انسان که همیشه دنبال کارهای راحتتر میرود، حالت سهولتطلبی، سهلگرایی در انسان هست. بین دو کار اگر مخیرش کنید، هر کدام آسانتر است، هر کدام تلاش کمتری میبرد، آن را انسان انتخاب میکند، معمولاً انسانها اینجوریاند. این صفت، این خصلت بشری، این ویژگی به ما میگوید راه آسانتر را بپذیر، راه کمخرجتر را، راه بیتلاشتر را.
- ایمانِ مذهبی میگوید بهشتت از دست رفت. برای اینکه هم سهلگرایی بهجای مانده باشد، هم بهشت از دست نرفته باشد، مجبوریم بنشینیم فرمول درست کنیم، فرمولهایی که نتیجه میدهد رفتنِ آدمِ بیکارهی تنبل را به بهشت! پای فرمولها میایستیم، گیر هم میدهیم، تا آخر هم نمیفهمیم! فقط وقتی به بهشت نرفتیم، میفهمیم که فرمولها غلط بود!
- ما با تنبلی، با زانوی غم بغل گرفتن (غم گذشته و آینده) را با بیغیرتی خوردن، وقتی با این حالت منفیِ پست بیخاصیت مینشینیم به امید شفاعت مینشینیم! در حالیکه خود امام(ع) طبق این روایت میفرماید که شفاعت ما به آن کسی میرسد که جد و جهد و کوشش داشته باشد! درست نقطه مقابل آنچه که در مغز ماست!
- الجنه للمطیعین! بهشت ازآن فرمانبران است! این تز شیعی و اسلامی است در ایمان و عمل!
- معاویه هم به امید شفاعت پیغمبر حرکت میکند کار میکند اما در راه چه؟ در راه به دست آوردن چند دانه و موی سبیل پیامبر (که وصیت میکند در کفنش بگذارند!)
- به قرآن هم گوش میدهد! به قرآن هم احترام میگذارد اما تا جایی که برای خودش نافع است!
- برای یک درآمد آفتاب تا آفتاب چقدر تلاش میکنیم! همین را نسبت بدهیم برای خدا چقدر باید تلاش کنیم! همه کارها در متن است کار خدا در حاشیه! این نقشه عمومی زندگی ماست!
- وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ… اوست که شما را برگزیده است! یعنی چه برگزیده است؟ شما را به صورت دردانهها نازپرورده گذاشته است کنار و گفته است که تافته جدا بافتهاند؟ گناه هم کردند، غلط هم کردند، بر خلاف فرمان ما هم عمل کردند بهشت مال اینهاست!؟ این حرفی است که یهودیان درباره خودشان مدعی بودن!
- قرآن در مقابل یهودیان، آنهایی که احساس میکردند اینها احبا و فرزندان خدایند با لحن خیلی ملامت آمیز و زنندهای اعلام میکند که این دوستی و ولایت در گرو این است که به فرمان خدا عمل کنید!
- هُوَ اجْتَباکُمْ… این گزینش را نسبت بر شما به عمل آوردیم تا چه بشود؟ تا شما چه کنید و به کجا برسید؟
- لِیَکونَ الرَّسولُ شَهیدًا عَلَیکُم وَتَکونوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ. تا پیامبر بر شما گواه و مراقب و دیدبان باشد و شما بر بشریت و گواه و مراقب و دیدبارن باشید! شما زمامداران بشرید! شما اداره کنندگان بشریت هستید و دیدبانان این قافلهاید، ای قافله سالاران به خواب نمانید!
- یک نوع تعهدات ایمانی دیگر از دیدگاه دیگری در این آیات مطرح است: الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا. هجرت کردن یعنی چه؟ یعنی از مشهد رفتند تهران ماندند!؟ از شهری به شهری مهاجرت کردن و بس؟ هجرت کردن به معنای یکباره از همه چیز دست شستن به خاطر هدف. به خاطر پیوستن به جامعه اسلامی. به خاطر قبول تعهد در مجموعه تشکیلات جامعه اسلامی محسوب میشود.
- از سوی دیگر، هجرت یعنی برای بنای کاخ عظیم جامعه اسلامی یک خشت بردن.
- جامعه اسلامی که در مدینه به وجود آمده بود، محتاج بود به عناصر مومن، فعال، پرتلاش، پرتوان، سابقه دار، اسلام فهم، محب و معتقد به این راه، با دلی سرشار از ایمان. آن کسی که هجرت میکرد از مکه به مدینه، این آدم در حقیقت یک گام بزرگی برداشته بود در راه بنای آن چنان جامعهای، به سهم خودش.
- إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا همانا آن کسانی که ایمان آوردند، وَ هاجَرُوا و هجرت هم کردند، وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ با جان مال در راه خدا مجاهدت نمودند، وَ الَّذِینَ آوَوْا و آنها کسانی که پناه دادند به این درماندگان بیوطن و آوارگان از خانه درمانده، وَ نَصَرُواٍ و آنها را یاری کردند، همه اینها أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض اینها بهم پیوستگان به یکدیگرند.
- اینها همه یک عنصرند و خشت و آجر یک دیوار و یک سقفند.
- این آجرها را دیدید چطور در همدیگر رفته، در این ضربیهای سقف؛ هر آجری یک مومن است، هر مومن یک آجر درهم فرورفته و دهها آجر دیگر را نگه داشته است. در یک سقف ضربی، یک دانه آجر را با زحمت بکش بیرون، ده تا آجر از اطرافش میریزد، این یکی آن ده تا را نگه داشته بود همچنان که آن ده تا هم به سهم خود، این یکی را نگه داشته بود.
- اما آن کسانی که ایمان آوردند و هجرت نکردند، ایمان آوردند، اما به این تعهد ایمانی عمل نکردند، اینها چطورند؟ اینها به شما پیوسته نیستند، جزوِ شما نیستند، میان شما و آنها ولایت و به هم پیوستگی نیست، تا کی؟ «حَتّی یُهاجِروا» تا وقتی که به تعهد ایمانی عمل کنند.
- ایمان خشک و خالی در دنیا هم اثر نمی دهد، در جامعه اسلامی هم منشأ اثر قرار نمی گیرد، در آخرت که جای خود دارد.
ثبت دیدگاه